کد مطلب:225197 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:247

بیان مکالمات پاره ی کسان که با امام خصومت و حسد داشتند با مأمون
بسم الله الرحمن الرحیم

چون پاره ی كسان كه با امام رضا علیه السلام كین دیرین داشتند و بعلاوه از توقیرات و احترامات مأمون نسبت بآنحضرت ولایت آیت نگران شدند بر مراتب حسد و بغض و حقد و حقن ایشان تاب و طاقت سكوت و سكون نیاوردند لكن مجال تنفس نداشتند و همواره منتظر وقت و منتهز موقع میشدند، لهذا دولتخواهی مأمون را دست آویز میكردند و گاهی پاره ی مطالب چنانكه در داستان سابق حمید بن مهران جانب نگارش گرفت بزبان میراندند تا مگر آتش اندرون سوخته خود در آبی رسانند و امراض قلبیه را درمانی بدست آرند.

از جمله چنانكه در مدینة المعاجز مسطور است این است كه: أبوجعفر محمد بن جریرالطبری گوید كه: عبدالله بن محمد از عمارة بن زید بما حدیث آورد كه عمارة گفت: حضرت علی بن موسی علیهما السلام را نگران شدم كه جماعتی از بنی عباس در پیرامون آنحضرت و مأمون فراهم شده بودند تا مگر امام علیه السلام را از ولایت عهد كناری دهند، و آنحضرت را نگران شدم كه با مأمون سخن میكرد و میفرمود:



[ صفحه 3]



«یا أخی مالی من هذا من حاجة و لست متخذ المضلین عضدا و اذا علی كتفه الأیمن أسد و علی یساره أفعی یحملان علی كل من حوله.

ای برادر مرا حاجتی باین امر نیست و من نه آنم كه جماعت گمراهان را زور بازوی خویش گردانم و از ایشان نیرومندی طلبم، راوی میگوید: در این حال ناگاه نگران شدم شیری بر دوش راست آنحضرت و افعی پیچان بر جانب چپ آنحضرت بر آنانكه در اطراف آنحضرت هستند حمله میآورند.

مأمون گفت: «تلومونی علی محبة هذا، ثم رأیته و قد أخرج من حایط رطبا».

آیا بر محبت چنین بزرگواری سرزنش و ملامت مینمائید یعنی با این گونه معجزه؟! و من نیز وقتی نگران آن حضرت بودم كه از میان دیوار خرمای تازه بیرون آورد.